احادیث و روایاتی در مورد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند پیامبران را از درختهای گوناگون آفرید من و علی از یک درخت هستیم، من اصل و ریشه آن درخت، و علی فرع و شاخه آن درخت و فاطمه(سلام الله علیها) موجب باروری آن درخت، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) میوه آن درخت و پیروان ما برگهای آن درخت هستند، هرکس که به شاخهای از این درخت تمسک جست نجات مییابد و گرنه راه انحراف را میپیماید. و اگر بندهای بین صفا و مروه (کنار کعبه) هزار سال و باز هزار سال و باز هزار سال عبادت کند به گونهای که مانند مشک کوچک خشکیده (یا پوسیده) شود ولی محبت ما را در نیابد، خداوند او را به صورت در آتش میافکند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: “قل لا اسئلکم علیه اجراً الا الموده فی القربی. بگو من از شما برای رسالت پاداشی جز دوستی در مورد خویشان نمیخواهم.” پیامبر(صلی الله علیه و آله) در فرصتهای مناسب با مثالها و بیانهای گوناگون، امامان بعد از خود را معرفی میکرد و مردم را سفارش به پیروی از آنها مینمود، و در این مورد کمال اتمام حجت را کرد.
====================
آن حضرت با جمعی از اصحاب از مدینه بیرون رفتند تا به در غاری رسیدند، صدائی از غار شنیدند که شخصی با تضرع و التماس میگوید: خدایا مرا از امت مرحومه گردان، (یعنی از امت محمد(صلی الله علیه و آله) که آنها را مشمول رحمتت قرار دادهای گردان). رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به یکی از جوانان از اصحابش فرمود: برو داخل غار ببین کیست که این دعا را میکند؟! او وارد غار شد، شخصی را دید که صورتش را به خاک نهاده و عرض میکند: خدایا مرا از امت محمد(صلی الله علیه و آله) گردان. به او سلام کرد، او جواب سلام را داد و پرسید: ای جوان تو کیستی؟ جوان گفت: من از اصحاب پیامبر اسلام هستم، او گفت: سلام مرا به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برسان و بگو برادرت خضر است که از خداوند میخواهد تا او را از امت تو قرار دهد.
====================
پیامبر(صلی الله علیه و آله) در ضمن گفتاری فرمود: هنگامی که روز قیامت میشود، منادی ندا میکند به گونهای که همه صدای او را میشنوند و میگویند کجایند «صاحبان فضل». گروهی از مردم بر میخیزند، فرشتگان از آنها استقبال مینمایند و به آنها میگویند: فضیلت شما چه بوده که به عنوان «صاحب فضل» شما را صدا زدهاند؟ آنها در پاسخ گویند: در دنیا وقتی که از ناحیه نا آگاهان به ما آسیب میرسید «تحمل» میکردیم و اگر از ناحیه آنها به ما بدی میشد، «عفو» مینمودیم. منادی از طرف خداوند اعلام میکند: این بندگانم راست میگویند: آنها را آزاد بگذارید تا بدون حساب وارد بهشت شوند.
====================
شخصی به حضور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: نمیخواهی تو را راهنمائی کنم تا خدا بوسیله آن تو را به بهشت ببرد. عرض کرد: چرا ای رسول خدا! فرمود: از آنچه خدا به تو داده به دیگران بده. عرض کرد: اگر خودم نیازمندتر باشم چه کنم؟ فرمود: شخص نادان را راهنمائی کن. عرض کرد: اگر خودم نادانتر از او باشم چه کنم؟ فرمود: “فَاصمُت لِسانَکَ اِلا مِن خَیرٍ. زبانت را جز در موارد خیر، خاموش و کنترل کن.” آیا دوست نداری که یکی از این خصال را داشته باشی و تو را به بهشت ببرد؟!
====================
پیرزنى به حضور پیامبر اکرم ( ص ) رسید و گفت علاقه من بود که اهل بهشت باشد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود : پیرزن به بهشت نمى رود.
پیرزن گریان از محضر پیامبر خارج شد. بلال حبشى او را در حال گریه دید. پرسید : چرا گریه مىکنى ؟ گفت : گریه ام به خاطر این است که پیغمبر فرمود : پیرزن به بهشت نمى رود.
بلال وارد محضر پیامبر شد حال پیرزن را بیان نمود.
حضرت فرمود : سیاه نیز به بهشت نمى رود. بلال غمگین شد و هر دو نشستند و گریستند. عباس عموى پیامبر آنها را در حال گریان دید. پرسید : چرا گریه مى کنید ؟ آنان فرمایش پیامبر را نقل کردند.
عباس ماجرا را به پیامبر عرض کرد. حضرت به عمویش که پیرمرد بود فرمود : پیرمرد هم به بهشت نمى رود. عباس هم سخت پریشان و ناراحت گشت.
سپس رسول اکرم هر سه نفر را به حضورش خواست و فرمود : خداوند اهل بهشت را در سیماى جوان نورانى در حالى که تاجى به سر دارند وارد بهشت مى کند ، نه به صورت پیر و سیاه چهره و بدقیافه.
برگرفته از وبلاگ تبیان زنجان و maxsms.mihanblog